راز-اثر راندا برن/قسمت بيست و ششم

you hold in your hands a great secret

 

با اگاهی از راز متوجه خواهی شد که چطور می توانی به تمام خواسته هایت دست یابی

 و به قدرت و نیروی پنهان در وجودت واقف شوی.

نیرویی که با اشکار شدن آن می توانی سلامتی... ثروت و شادی را به

 هر جنبه ای از زندگیت وارد کنی

 

ادامه نوشته

ديوار

 

 

...كاش

کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود

توی بازار صداقت کمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف بهم میکردیم

مختصر بود ولی ساده پنهانی بود

کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود

کاش دریا کمی از درد خودش کم میکرد قرض میداد به ما هرچی پریشانی بود

کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم

رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

 مثل حافظ که پر از معجزه و الهام است

کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

چقدر شعر نوشتیم برای باران

 غافل از آن دل دیوانه که بارانمی بود

کاش سهراب نمیرفت به این زودی ها دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود

کاش دلها پر از افسانه نیما میشد و به یادش همه شب ماه چراغانی بود

کاش دنیای دل ما شبی از این شبها غرق هر چیز که میخواهی و میدانی بود

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم

راز این شعر همین مصرع پایانی بود 

... مثل آيينه يا

 

 ميگن مثل لطافت نسيم بهار باش تا همه از طراوت و تازگيت استفاده كنند و لذت ببرند...

اما نميگن با آدمايي كه گلهاي بهاري رو ميچينند يا به وقت قدم زدن اونا رو زيرپا له ميكنند، چه بايد كرد.

ميگن مثل خورشيد تابستون داغ و سوزان باش تا همه از حرارت و گرمي وجودت بهره ببرند...

اما نميگن با آدمايي كه در برابر اين گرما، چتر تدافعي جلوت باز ميكنند تا وجودشون خداي نكرده گرم بشه چه بايد كرد.

ميگن مثل بارون پاييز بخشنده و تازه باش تا همه تو رو نفس بكشند...

اما نميگن با آدمايي كه از راه رفتن زير بارون واهمه دارند كه نكنه خيس بشن چه بايد كرد.

ميگن مثل برف زمستون سپيد باش و پاك...

اما نميگن با آدمايي كه با كفشهاي گلي، پا روي اين سپيدي ميذارن چه بايد كرد.

 

اما من فكر ميكنم بهتره مثل آيينه باشيم تا انعكاس وجود ديگران رو (خوب يا بد) بهشون نشون بديم...بي كم و كاست